آفرينش آسمان، زمين و آدم ( خطبه اول نهج البلاغه )
آفرينش آسمان، زمين و آدم ( خطبه اول نهج البلاغه )

آغاز آفرينش

سپاس و ستايش ويژه خداست كه هيچ زباني از عهده آن برنيايد، و شمارشگران زبردست و ماهر، شمار نعمتهاي او را نتوانند، و تلاشگران پرتوان از اداي حقّ او ناتوانند، و ژرفاي انديشه بر كرانه بيكران او سرگردان است.

هيچ حصاري گستره صفات الهي را تنگ نگيرد، و دست و زبان از وصف جمالش درمانَد، و هنگام و پاياني بر آن نباشد.

آرامش زمين در پرتو صخره‏ ها

خدا آفريدگان را در پرتو قدرت خويش برنهاد، و بادها را پيشقراولان رحمتش پراكند، و با صخره‏ها لرزش زمين را مهار كرد.

فرهنگ شناخت

آغاز دين، شناخت خداست، و شناخت راستين، حق باوري و دل بدو دادن است، و باور كامل، پيرايش ذاتش از آلايشِ شرك است، و حقيقت توحيد، اخلاص و ستردن ريا است، و كمال اخلاص، بينش وحدت در ذات و صفات الهي است، كه هر «صفتي» خود شاهد جدايي با «موصوف» است و هر «موصوفي» فريادگر دوگانگي با «صفت».

پس آن كه خداي سبحان را چنين به وصف آرد، همسنگ آدميانش ساخته است، و آن كس كه همتايي براي او بيند، ذات پاك الهي را دوگانه ديده است. و دوگانگي در حكم تجزيه اوست و تجزيه خداوند يعني نشناختن او. و آن كس كه خداي را در «سويي» بيند و بدو اشاره كند، او را محدود ديده و در شمار آفريدگان شمرده است. و آن كه بپرسد خدا در كجاست و يا قلمرو حكومتش تا كجاست، وابسته آنجا قرارش داده و بخشي از هستي را از حضور او غايب ديده است.

عالم محضر خداست

«هست» يي كه غبار پديدگي بر دامن كبريايش ننشسته و از مرز عدم ظهور ننموده است. او با همه پديدگان است ولي ناپيوسته، و جداي از آنهاست، نه چون بيگانه. انجام امور به دست اوست امّا نه در محدوده «ابزار» و «حركتها». «بينا» ست از آنگاه كه «نگرش سويي» نبوده است. «يكتا» ست چون والاتر از آن است كه آفريده‏اي دمساز او گردد و فقدانش دلتنگي آرد.

آفرينش بي‏الگوست، و آفريدگار بي‏دستيار، و آفريدگان در مناسب‏ترين جايگاه

خداوند آفريدگان را از آغاز، بي‏هيچ «جولان انديشه» و بهره‏وري از تجربه، پي افكند و نيازي به حركت جديد در ذات خود و يا «همامه‏اي» از فراسوي آن نداشت.

هر چيز را به هنگام آورد، و دوگونگان را همگون ساخت، و هر پديده را سرشت ويژه داد و بدان پايبند كرد. او پيش از آفرينش، آفريدگان را مي‏شناخت و از زير و بم اين شعرِ ناسروده آگاه بود و بر جزئيّات و جوانب و انجام آن محيط.

آفرينش فضا، آغاز آفرينش جهان

خداي سبحان مجموعه‏اي از فضاي نامتناهي و كرانه‏هاي بيكران و فشار هوا را آفريد، و آبي موّاج و پرخروش را در آن روان ساخت و اين امواج را بر گرده تندبادي سخت برنشاند. فرمان ايزدي آب را از فروپاشي بازداشت و در چارچوب و مرز خود نگه داشت، و چنين شد كه فشار هوا، آب را در بستر خود تنگ گرفت.

نقش امواج باد و تلاطم آب در آفرينش

آنگاه خداي پاك، توده‏اي از باد سخت و مداوم را كه تنها موج آفرين بود، از خاستگاهي دور برانگيخت و آن را فرمان داد كه آبهاي برهم انباشته را درهم آميزد و امواج آن دريا را بپراكنَد و به شدّت چون مشك متلاطم به حركت آورَد و چونان كه در فضا مي‏وزد، طومار آب را درهم پيچد بدان‏سان كه همه اجزأِ آب ممزوج گردد و ساكن و متحرّك آن به هم آيد، تا چون كوهي بلند سر برآورد و از فراز آن توده كف پديد آمد.

چگونگي آفرينش آسمانها

و خداوند كفها را در هوايي گسترده و فضايي باز بالا برد و در كارگاه عظيم‏ و نامريي آفرينش، هفت آسمان را زيبا و به هنجار آفريد زيرين آنها چون موج مهار شده و فرازين، بامي محفوظ و بر افراشته در حالي كه هيچ پايه‏اي آنها را بر دوش نگرفته و هيچ ميخ و رشته‏اي آنها را به نظام نياورده است.

ستارگان آرايش آسمانند

آنگاه خداي عزيز آسمان را با زيور ستارگان و نور درخشان بياراست و خورشيد تابان و ماه نور بخش را در سپهر گردون كه در تحرّك و سير و دَوَران بود، بيفروخت.

آفرينش فريشتگان

خداوند بلنداي آسمان را جايگاه فرشتگان خود ساخت و از گونه‏گونشان آكند: گروهي سجده گزارند كه به ركوع برنخيزند. برخي معتكف آستان ركوعند كه به قيام نپردازند. سه ديگر ايستاده نيايشگرند و از راز گويي با خدا آزرده و ملول نگردند و آنان را خواب و بيهوشي و فراموشي در نگيرد. دسته‏اي امين وحي خداوند، و پيام رسان به سفيران او، و پيك فرمان و قضاي الهي‏اند. ديگر گروه، محافظان بندگان و پاسداران بهشت‏اند. ديگر آنان كه اعماق زمين را زير پا دارند، و از فراسوي آسمانها برترند، و در اقطار زمين نگنجد، و دوشهاشان پايگاه عرش الهي است، و بالهاشان‏ فروتنانه آن را به پرواز آرد، و حجابهايي از عزّت و قدرت الهي، از ديگر فرشتگان ممتازشان ساخته است. آنان پروردگار را در پرده پندار نبينند، و سيماي آفريدگان را بر جمال ذاتش سايه نزنند، و «اوج» بي‏نهايت را در «بُعد» مكان محدود نسازند، و با همتاسازي بدو اشارت نكنند. از همين خطبه است در صفت آفرينش آدم – درود خدا بر او-

آفرينش انسان

آنگاه خداي سبحان گزيده‏اي از گونه‏گون خاك هموار و ناهموار، و حاصل خيز و شوره‏زار زمين را برگرفت و آب بر آن فرو پاشيد و به نهايت درهم آميخت تا آماده گشت، پس تنديسي پديد آورد با همه اندامها و پي و بندها. در پرتو مهر ايزدي، پيكره نخستين انسان، راست قامت و سنگسا شد تا آن روز كه در دفتر تقدير رقم خورده و مهلتي كه در علم الهي گذشته است. طلوع مهربان و نوازشگر روح خدا كالبد بي‏جان آدم را هستي بخشيد و انسان در وجود آمد با ذهني جوّال، و فكري كار ساز، و اعضايي كه در خدمت دارد، و ابزاري كه كارگزار اوست، و شناختي كه حق را از باطل جدا سازد و نيز چشيدنيها و بوييدنيها و رنگها و ديگر چيزها را از هم. نيز گونه‏گون رنگها را چون سرخي خون و سياهي موي در طبيعت وي نهاد، و همانندهايي از يك جنس چون استخوان سخت و نرم، و ناسازگاريهايي چون آب و آتش، و اخلاط ناهمگون چون گرمي و سردي، خشكي وتري، و غمگني و خوشحالي را بدو بخشيد.

انسان، امانت الهي

خداوند از فريشتگان خواست تا اداي امانت و وفاي به وصيّت او كنند و در برابر آدم به سجده در آيند و كرامت و برتري او را به جان پذيرا شوند، و چنين فرمود: «بر آدم سجده بريد».

همگان به خاك در افتادند جز ابليس كه آتش غرور خرمن جانش بسوخت، و سيه روزي بر او چيره گشت، و زايش از آتش را به خود باليد، و آفرينش از خاك را بكاهيد، و از محراب اطاعت حق سر بر تافت.

خداوند او را مهلت داد تا در فرصت اختيار، سزاوار خشم الهي گردد، و روزگار بلا و رنج خويش به پايان برَد، و وعده پروردگار به انجام رسد. و چنين فرمود: «بي‏ترديد تو از مهلت يافتگاني البتّه تا آن روز كه مقدّر باشد».

سرگذشت انسان

آنگاه خداي سبحان، آدم را در زندگي گشاده، و سايه‏سار آرام و امنِ مينو اقامت داد و از ابليس و دشمني‏هاي وي برحذر داشت. امّا ابليس بر جاودانگي آدم در بهشت و انس او با بهشتيان رشك برد و از درِ نيرنگ، به دشمنكامي با او برخاست، و سوگمندانه «لشكر شك»، «سپاه يقينِ» او را درهم شكست، و پولادين اراده «تعبّدِ» آدم به سستي «توجيه» گراييد، و آرامشِ ايمان او به وحشت مجازات بدل گشت، و سرانجامِ غرور شرمندگي شد.

بازگشت انسان به زمين

خداي مهربان بر درماندگي آدم رحمت آورد و راه توبه بر او بگشاد و گلواژه رحمت در دهانش نهاد و او را وعده بازگشت به مينو داد، و چنين مقدّر شد كه آدم به جايگاه رنج و زايش نسل فرود آيد.

اوّلين انسان، اوّلين معلّم

خداوند از گل بُن آدم، پيامبران را گلچين كرد، و در پاسداري از گلشن وحي و گل بانگ رسالت از آنان پيمان گرفت تا اداي امانت كنند آنگاه كه بيشتر آفريدگان، عهد خدا شكستند و حقّ او نشناختند و براي او همتايان ساختند، و اهريمنان با نيرنگ، راه شناخت او بستند و مردم را از نيايش او بريدند.

اهداف پيامبران

در اين هنگامه، خداوند سفيرانش را بر اساس زمانبندي مناسب و ويژه به سوي مردم گسيل داشت تا استعدادهاي نهفته آفريده را در آنان بشكفند، و ميثاق فطرت الهي را عينيّت بخشند، و نعمت فراموش شده او را به يادشان آرند، و با رساندن پيام حق، راه هر گونه عذري را سدّ كنند، و گنجينه‏هاي خرد را از اسارت خرافات و اوهام آزاد سازند، و نشانه‏هاي قدرت الهي را به ديد مردم نشانند از: نيلگون گنبدِ برافراشته، و گاهواره زمين كه برنهاده، و توشه تأمين كننده زندگي، و مرگ بر هم زننده اين هستي، و رنجها و بيماريهايي كه فرسوده‏شان سازد، و رخدادهايي كه همواره بر سرشان ريزد.

يك لحظه بي‏رهبر الهي، هرگز

و هيچ گاه خداي مهربان ظلمت را بر بندگانش روا نديد، پس در هر زماني پيامبري يا كتابي فرو فرستاد، و امامي معصوم يا راهي روشن برگمارد فرستادگاني كه علي رغم ياران كم و دشمنان بسيار، هرگز در دعوت به خدا كوتاه نيامدند. امّتها از دو سو با پيامبران آشنا مي‏شدند: يا سفير پسين، پيشين را نام مي‏برده و رسالت وي را مي‏ستوده است، و يا پيشينگان، پيشاپيش بر ظهور پيامبر آينده بشارت مي‏دادند.

محمّد (ص)، آخرين ذخيره الهي

و بر اين اساس، قرنها پديد آمد و روزگار گذشت، و پدران كوچيدند و پسران بر جايشان نشستند تا خداوند، «محمّد» – درود خدا بر او و خاندانش – آخرين ذخيره خود را به رسالت برانگيخت، و نويد او به ظهور خاتم تحقّق يافت، و نبوّت به اوج كمال نشست.

سيماي محمّد (ص)

محمّد (ص) آخرين حلقه رسالت بود و رسولان پيشاهنگ، طليعه طلوع او بودند. سيماي محمّد (ص) زبانزد بود و انسان چشم انتظار او.

زمينه‏ هاي بعثت

در شبانگاه طلوع اسلام، پريشاني و نابساماني همه جا سايه‏گستر بود، و ملّتهاي روي زمين در اسارت تفرقه، آرزوهاي پراكنده، و آيينهاي ياوه‏ بودند: گاه خداي را به آفريدگانش مانند كرده، و يا صفاتي دور از ساحت قدسش بدو نسبت داده، و يا بر آستان خدايگاني سر نهاده. پس خداي عزيز به نور خاتم، آنان را به راه آورد و به بركت او از ناداني رهاند.

غروب خورشيد رسالت

«محمّد» – درود خدا بر او و خاندانش – رسالت خويش به پايان برد، و خداوند پاداش او را لقاي خود مقرّر فرمود و چيزي جز فيض حضور را شايسته او نديد، پس در هاله‏اي از كرامت به سوي او پر كشيد، و چون ديگر پيامبران، يادگار خويش در بين شما برنهيد، كه آنان نيز امّت خود را ياوه و بي‏آييني روشن و پرچمي در اهتزاز رها نساختند.

نشانه‏ هاي كتاب خدا

اين كتاب خداست كه بيانگر حلال و حرام او، و بايسته‏ها و بهينه‏هاست، «ناسخ و منسوخ»، «رخصت و عزيمت»، «خاص و عام» را در بر دارد، از مثَل و عبرت سرشار است، دستورهاي مقطعي و ابدي، و محكم و متشابه دارد، دُرهاي آيات را از صدف برون آورده و دور رسها را نزديك كرده است. فراگيري بخشي از اين آيات واجب گشته است، و تحصيل بخش ديگر را تنگ ناگرفته است. برخي از فرمانهاي الهي در قرآن عزيز به «حتميّت و وجوب» نوشته شده ولي در سنّت پيامبر (ص) «نسخ» آن رسيده است، و يا در سنّت، وجوب آن آمده ولي ترك آن در كتاب خداي مجاز گرديده است، و يا به وقتي خاص واجب شده كه با گذشت آن زمان، منتفي خواهد شد.

حرامها نيز در شكلهاي گونه‏گون عرضه گرديده است: بعضي «كبيره»، كه وعده دوزخ بدان داده شده و بعضي «صغيره»، كه وزشگاه نسيم آمرزش خداوند است و بعضي اندكِ آن مقبول درگاه الهي است و بيش از آن در اختيار مكلّف نهاده شده.

و از اين خطبه است در باره حج

در پيرامون حج

خداوند حجّ خانه محترمش را بر شمايان واجب كرد و آن را قبله مردمان قرار داد تا چون تشنه‏كامانِ به رود رسيده، سر از پا نشناخته بدان سرازير گردند و بسان كبوتران حرم بدان پناه برند. حج نيايشي است به نشانه فروتني انسان به پيشگاه عظمت الهي و اعتراف به عزّت سرمدي. خداوند از توده بندگانش، اطاعتگران گوش به فرمان را برگزيد تا دعوت حق را لبّيك اجابت گويند و كلام او را به جان بنيوشند، و در موقعيّتهاي تاريخساز و ماندگار سفيران خداوند با پاي تأمّل و تفكّر بايستند و پاي در جاي پايشان نهند و فرشتگاني گردند كه بر عرش الهي طواف كنند، و در تجارت‏كده نيايش به سود فراوان دست يازند، و به هنگامه مغفرت او پيش تازند. اين خانه دير بنيان كعبه است كه خداي سبحان آن را مايه عزّت و سربلندي اسلام، و حرم امن پناه‏خواهان قرار داده است. زيارت و طواف آن را واجب كرد، و پاس حق و احترام آن را بسي لازم شمرد، و شمايان را در آن به ميهماني خود فرا خواند، و چنين فرمود: «اين حقّ خدا بر مردم است.آنان كه توان رسيدن به حرم را دارند، بايد خانه او را زيارت كنند، و آن كه از روي ناسپاسي سر باز زند، خداوند از او و همه جهانيان بي‏نياز است».

منبع : موعود