تفسیر دعای روز سیزدهم ماه رمضان

سم الله الرحمن الرحیم

«اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کَائِنَاتِ الْأَقْدَارِ وَوَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَی وَصُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِکَ یا قُرَّةَ عَینِ الْمَسَاکِین»

«ای خدا در این روز مرا از پلیدی و کثافات پاک ساز و بر حوادث خیر و شر قضا و قدر صبر و تحمل عطا کن و بر تقوی و پرهیزکاری و مصاحبت نیکوکاران موفق دار به یاری خودت ای مایه شادی و اطمینان خاطر مسکینان.»

ر دعای‌ مربوط‌ به‌ این‌ روز سه‌ چیز از خدا می‌خواهیم. نخست، اینکه‌ ما را از پلیدی‌‌ها و زشتی‌‌ها و کثافت‌‌ها پاک‌ کند؛ پاکسازی‌ و تزکیهِ‌ نفس‌ کند. یعنی‌ نفس‌ و جان‌ خودمان‌ را از پلیدی‌‌ها و تیرگی‌‌ها و کثافت‌‌هایی‌ که‌ آن‌ را فرا گرفته‌ پاک‌ و پاکیزه‌ کنیم. البته‌ وقتی‌ ما دعا می‌کنیم‌ که‌ خدایا ما را پاک‌ و پاکیزه‌ کن‌ از پلیدی‌‌ها و قاذورات، باید خودمان‌ هم‌ عشق‌ و میل‌ و شوق‌ داشته‌ باشیم‌ برای‌ اینکه‌ از گناهان‌ و آلودگی‌‌ها پاک‌ بشویم.

پاکسازی‌ نفس‌ انسانی‌

یکی‌ از اسامی‌ ماه‌ رمضان‌ «شهر التمحیص» است؛ یعنی‌ ماه‌ پاکسازی. رمضان‌ المبارک‌ ماهی‌ است‌ که‌ انسان‌ خود را پاکسازی‌ بکند؛ وسایل‌ پاکسازی‌ را برای‌ خودش‌ فراهم‌ بیاورد تا خدا حکم‌ پاکی‌ او را صادر کند. «دنس» به‌ معنای‌ کثافت‌ و چرکین است‌ و «اقذار» جمع‌ «قذر» به‌ معنای‌ پلیدی‌‌ها، چیزهای‌ بدو قاذورات‌ است. هرچیز پلید و دل‌ آشوب‌ را قذر می‌گویند. البته‌ این‌ پلیدی‌‌ها و قاذوراتی‌ که‌ ما می‌گوییم، پلیدی‌‌هایی‌ است‌ که‌ در نفس‌ ماست. والا مقصود این‌ نیست‌ که‌ اتاق‌ یا لباس‌ مرا پاک‌ بکن. بلکه‌ یعنی‌ جان‌ مرا پاک‌ ساز،

کما اینکه‌ می‌گوییم‌ «طهرنی» مقصود روح‌ و جان‌ انسان‌ است‌ والا این‌ بدان‌ منظور نیست؛ این‌ بدن‌ وقتی‌ که‌ روح‌ از آن‌ بیرون‌ رفت‌ دیگر من‌ نیست. به‌ هر حال‌ مقصود از پاکی‌ و طهارتی‌ که‌ از خدا می‌خواهیم، پاکی‌ نفس‌ و جانمان‌ است. این‌ است‌ که‌ اول‌ می‌گوییم:

‌‌خدایا! ما را از «دنس» یعنی‌ از چرکینی‌‌های‌ روح‌ و «اقذار» یعنی‌ از پلیدی‌‌های‌ روح‌ پاک‌ بکن.

«و صبرنی‌ فیه‌ علی‌ کائنات‌ الاقدار»؛ خواسته‌ دیگر این‌ است‌ که‌ می‌فرماید: «خدایا مرا نسبت‌ به‌ پیش‌آمدها و قضا و قدرهایی‌ که‌ برای‌ من‌ پیش‌ می‌آید صابر بگردان.

انواع‌ صبر

‌‌در سه‌ جا سفارش‌ به‌ صبر شده‌ است؛ یک‌ وقت‌ این‌ که‌ پای‌ یک‌ معصیتی‌ در کار است، انسانی‌ که‌ شهوت‌ دارد، انسانی‌ که‌ حس‌ گرسنگی‌ دارد، انسانی‌ که‌ هوای‌ نفس‌ دارد، انسانی‌ که‌ حب‌ ریاست‌ دارد، الان‌ که‌ یک‌ معصیتی‌ پیش‌ آمده، گرچه‌ دشوار است‌ اما باید مقاومت‌ کند و خودش‌ را از گناه‌ و معصیت‌ باز داد. این‌ صبر بر معصیت‌ است. اما دیگری‌ صبر بر طاعت‌ است.

این‌ برای‌ انسان‌ مشکل‌ است‌ که‌ طاعت‌ خدا و کار خوب‌ بکند، این‌‌ها بر خلاف‌ طبع‌ و میل‌ انسان‌ است. من‌ که‌ زحمت‌ کشیده‌ ام‌ و ثروت‌ پیدا کرده ام، حالا مقداری‌ از آن‌ را به‌ دیگری‌ بدهم؟ این‌ برایم‌ دشوار است. یا مثلاً فرض‌ کنید که‌ امساک‌ کردن‌ و چیزی‌ نخوردن‌ در هنگام‌ روزه‌ داری؛ این‌ کار دشواری‌ است.

یعنی‌ کاری‌ است‌ بر خلاف‌ میل‌ من‌ و باید در مقابل‌ میل‌‌ها و خواسته‌‌های‌ نفسانی‌ ام‌ پایداری‌ و استقامت‌ کنم. این‌ استقامت‌ در مقابل‌ هواهایی‌ که‌ انسان‌ را از اطاعت‌ خدا بازمی‌ دارد در حیطه‌ قسم‌ دوم‌ صبر است.

‌‌گاه‌ نیز یک‌ پیشامدهای‌ ناگواری‌ برای‌ انسان‌ واقع‌ می‌شود؛ خانه‌ اش‌ خراب‌ می‌شود، دشمن‌ اذیتش‌ می‌کند، فقیر و گرسنه‌ است، خلاصه‌ یک‌ گرفتاری‌ها و حوادثی‌ در روزگار برایش‌ پیدا می‌شود که‌ این‌ها برخلاف‌ میل‌ طبعش‌ است. فرزند از دست‌ دادن، ورشکسته‌ شدن، خانه‌ خراب‌ شدن، اذیت‌ شدن، این‌ها همه‌‌اش‌ مصیبت‌ها و بلاهایی‌ است‌ که‌ تحملش‌ برای‌ انسان‌ دشوار است. یعنی‌ وقتی‌ که‌ این‌ بلاها پیش‌ می‌آید، معمولاً انسان‌ خودش‌ را می‌بازد، دست‌ و پایش‌ را گم‌ می‌کند، بی‌ تابی‌ می‌کند، ناله‌ و شیون‌ می‌کند و این‌ ناله‌ و شیون‌ و بی‌تابی‌ باعث‌ می‌شود که‌ انحراف‌ پیدا بکند.

کارهایش‌ درست‌ نشود. اینجا می‌گویند صبر بر مصیبت. یعنی‌ در مقابل‌ مصیبت‌‌ها محکم‌ بایستد و از خط‌ در نرود؛ و با خویشتن‌ داری‌ مصیبت‌ را تحمل‌ بکند بی‌ تاب‌ و بی‌ طاقت‌ نشود؛ بلکه‌ طاقت‌ و نیروی‌ خودش‌ را ذخیره‌ بکند و با این‌ مصیبت‌‌ها مقابله‌ بکند، مصیبت‌‌ها را در کمال‌ مردانگی‌ تحمل‌ بکند.

همان‌ گونه‌ که‌ آنجا می‌بایستی‌ مشکل‌ را تحمل‌ بکند و معصیت‌ نکند، یا پیش‌آمدی‌ اتفاق‌ افتاده‌ که‌ یک‌ طاعت‌ و وظیفه‌ واجبی‌ را باید انجام‌ بدهد، اینجا هم‌ باز خود را وادار به‌ بردباری‌ بکند طاعت‌ و عبادت‌ خدا را بجا بیاورد. صبر بر مصیبت‌ هم‌ این‌ است‌ که‌ اگر حوادث‌ ناگواری‌ برایش‌ پیش‌ آمد بی‌ تاب‌ نشود، بلکه‌ در مقابل‌ آن‌ ایستادگی‌ بکند. این‌ است‌ که‌ می‌فرماید: «و صبر نی‌ فیه» یعنی‌ حالت‌ صبر و قوه‌ صبر به‌ من‌ بده‌ در پیش‌ آمدهایی‌ که‌ از قضا و قدر تو برای‌ من‌ پیش‌آمد می‌کند.

اثرات‌ شگفت‌ معاشرت‌ و همنشینی‌ با خوبان‌

‌‌فراز سوم‌ دعا این‌ است: «ووفقنی‌ فیه‌ للتقی‌ و صحبه`‌ الابرار» خدایا! توفیق‌ دو چیز به‌ ما بده‌ که‌ اگر این‌ دو چیز را خدا به‌ انسان‌ بدهد، خیلی‌ چیزها، بلکه‌ همه‌ چیزها را داده‌ است. اول‌ اینکه‌ خدایا مرا توفیق‌ بده‌ به‌ تقوی‌ و پرهیزکاری‌ و پارسائی، (وفقنی‌ فیه‌ للتقی) توفیق‌ بده‌ که‌ من‌ ملکهِ‌ تقوی‌ داشته‌ باشیم. تقوا آن‌ نیروی‌ درونی‌ است‌ که‌ انسان‌ را وادار می‌کند بر اینکه‌ معصیت‌ نکند و اطاعت‌ خدا بکند.

دیگر توفیق‌ بده‌ مرا به‌ صحبت‌ و رفاقت‌ و معاشرت‌ با نیکان‌

(و صحبه الابرار) و این‌ خیلی‌ مهم‌ است‌ که‌ گفته‌‌اند: «المجالسه مؤ‌ثره کالطبیعه‌ الثالثه». این‌ یعنی‌ اگر شما کم‌کم‌ با کسی‌ معاشرت‌ کردی، صفات‌ او چنان‌ در شما پیدا می‌شود که‌ گویا همیشه‌ و بالطبیعه‌ این‌ صفات‌ را داشته‌ ای. شما اگر با آدم‌ دروغگو بنشینید و اتفاقاً روزی‌ ده‌ بار ببینید او دروغ‌ می‌گوید، کم‌کم‌ شما هم‌ دروغگو می‌شوید. اگر او غیبت‌ می‌کند، تو هم‌ اهل‌ غیبت‌ می‌شوی. اگر خدای‌ نکرده‌ یک‌ فسق‌ و فجورهایی‌ داشته‌ باشد، مثلاً فحشایی‌ و منکری‌ انجام‌ بدهد، در اثر همنشینی، آن‌ صفات‌ کم‌کم‌ به‌ تو هم‌ سرایت‌ می‌کند.

بالعکس‌ اگر یک‌ آدم‌ نیکی‌ باشد، صالحی‌ باشد، اگر با کسی‌ معاشرت‌ کنی‌ که‌ ظهرها می‌بینی‌ نافلهِ‌ ظهر می‌خواند، تو هم‌ کم‌ کم‌ نافله‌ خوان‌ می‌شوی، یا با کسی‌ هستی‌ که‌ نماز شب‌ خوان‌ است، شب‌‌ها که‌ می‌بینی‌ بیدار می‌شود، نماز شب‌ می‌خواند تو هم‌ دلت‌ می‌خواهد کم‌کم‌ نماز شب‌ خوان‌ ‌شوی. بعضی‌ وقت‌‌ها هم‌ با کسی‌ رفیق‌ هستی، می‌بینی‌ که‌ هر روز چیزی‌ به‌ مردم‌ می‌دهد، دست‌ و دلش‌ باز است، وقتی‌ که‌ ببینی‌ این‌ آدم‌ دائماً انفاق‌ می‌کند، تو هم‌ کم‌کم‌ دلت‌ می‌خواهد اینجور بشوی‌ و می‌شوی.

‌‌این‌ است‌ که‌ آن‌ بزرگانی‌ که‌ در مقام‌ تهذیب‌ نفس‌ بوده‌‌اند علاوه‌ بر اینکه‌ خودشان‌ مجاهده‌ می‌کردند، علاوه‌ بر اینکه‌ درس‌ و کتاب‌ می‌خواندند و فکر می‌کردند، همیشه‌ هم‌ یک‌ شیخی‌ یا یک‌ استادی‌ داشتند که‌ با او معاشرت‌ می‌کردند و به‌ وسیله‌ همین‌ معاشرت‌ و رفت و آمد با او، مهذب‌ شده‌‌اند. والا این‌‌هایی‌ که‌ می‌بینیم‌ اخلاق‌ داشتند و معروف‌ بودند به‌ اینکه‌ تربیت‌ اخلاقی‌ می‌کردند، تربیت‌ اخلاقی‌شان‌ نوعاً به‌ این‌ بود که‌ شاگردانشان‌ که‌ می‌رفتند پیش‌ ایشان، همنشینانشان، از دیدن‌ رفتار و کردار و آن‌‌ها متأثر می‌شدند. این‌ است‌ که‌ اینجا هم‌ از خدا تقاضا می‌کند که: خدایا! توفیق‌ بده‌ به‌ من‌ که‌ با نیکان‌ و خوبان، همنشین‌ بشوم‌ و رفاقت‌ و دوستی‌ داشته‌ باشیم. بعد هم‌ تمسک‌ می‌جوید به‌ عون‌ و یاری‌ خدا و خطاب‌ می‌کند خدا را به: «یاقره`‌ عین‌ المساکین»‌ای کسی‌ که‌ آرامش‌ دل‌ مساکین‌ هستی.

‌‌در اینجا اشاره‌ مختصری‌ داریم‌ به‌ دعای‌ این‌ روز «اللهم‌ طهر نی‌ فیه‌ الدنس‌ والاقذار» یعنی: خدایا! پاک‌ ساز مرا از دنس؛ از چرکینی‌‌هایی‌ که‌ بر روح‌ من‌ قرار گرفته‌ است‌ و از اقذار، از نجاست‌‌ها و پلیدی‌‌هایی‌ که‌ دامن‌ جان‌ من‌ به‌ آن‌ آلوده‌ است، و مرا وادار کن‌ و بر آن‌ بدار که‌ صبر بکنم‌ بر پیش‌ آمدهایی‌ که‌ از ناحیه‌ قضا و قدر تو می‌آید. مرا توفیق‌ عطا کن‌ که‌ اهل‌ تقوا بشوم‌ و نیز توفیق‌ عطا کن‌ که‌ با نیکان‌ و ابرار، مصاحبت‌ و همنشینی‌ و رفاقت‌ کنم. به‌ یاری‌ تو‌ای کسی‌ که‌ آرام‌ دل‌ فقیران‌ و محرومان‌ هستی‌ و به‌ واسطهِ‌ تو آرامش‌ در دل‌ آن‌ها حاصل‌ می‌شود.

منبع : خبرگزاری برنا